سقوط حتمی بود
اگر شالم را نمی گرفتی و خفه نمی شدم!
نجات، فاجعه بود
تنها شکل سکوت مرا عوض کرد
حالا به جای آن که تکه های له شده شان را
در کیسه های زباله بریزم
کلمات مرده را در تابوت های مجلل به دوش می کشم
و تو که نمی دانی
انارها برای چه می ترکند
و پسته ها چرا به خنده می افتند
خیال می کنی به زنی فرصت شاعر شدن داده ای...