نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/8/21 توسط Ehsan | نظر
دودی نیست
حسی نیست
می نشینم لب جوب
گذر قوطی ها
من، لجن، آب
این همه بوی بد از چیست؟
ناگهان
دوستم هل داد مرا از پشت
و خودش پا به فرار ...
می شود سخت لباسم، تر
و شنایی مجانی لای لجن های جوب
به! شنا در جوب کثیف
چه صفایی دارد!
مادرم جارو به دست
دم در می آید
سرنوشتم حالا
از همان اخم کجش معلوم است
سهراب سپهری در دوران کودکی